10 Sanieh Ta Enteha

Monday, September 12, 2005

تله پاتی

در دنیای تله پاتی امروز نام برادران "پیوردماچ" با احترام زیادی برده میشود . این دو برادرشاید جاودان انسانهای باشند که احتیاج ندارند برای مکالمات روزمره از زبان استفاده کنند . مادر المانی و پدر سوئدی انها هنگامی که انها 11سالشان بود پی به این مطلب بردن در یک حادثه در سال 1960 به خاطره اشتباهی که توسط ادم ربایان روخ داد رائی از جلوی مدرسه ربوده شد . ادم ربایان رائی را اشتباهی به تصور اینکه او فرزند یک بانکدار است روبودن..مادر و پدر رائی مدت 70 ساعت با پلیس به دنبال او میکشتن ...تا اینکه اقای جان ایتمن بانکدار, به پلیس زنگ زد و گفت : تصور میکنم عده ای میخواهند از من اخاذی کنند..در مدت 24 ساعت چندبار تلفن ما زنگ خورده و فردی میگوید اگر مبلغ مورد نظر انها را پرداخت نکنم پسر من را خواهند کشت..ولی فرزند من در خانه است..طبق برسیهای پلیس معلوم شد ادم ربایان رائی را اشتباهی ربوده اند.. اما اندرسن دیگر برادر رائی وقتی گریه های مادرش را دید گفت من میدانم رائی کجاست او با من حرف میزند و من میدانم صدا از کجا میاید..پلیس و پدر او ابتدا حرفهای او را جدی نگرفتن..اما مادر انها حس کرد که اندرسون راست میگوید..او بارها دیده بود..که این دو برادر گاهی رفتار عجیبی دارند...مثلا وقتی اندرسون در حمام بود..بدون اینکه صدای شنیده شود. رائی میگفت: مادر , اندرسون حوله میخواهد..و غیره..به اصرار مادر پلیس قانعه شد که به طرف صدائی که اندرسون میگفت حرکت کنند...انها به گاراژی رسیدن و پلیس پس جستجو ادم ربایان را دستگیر کرد و رائی را نجات داد... دانشگاه ها و مراکز بسیاری خواستن تا این دو برادر را ازمایش کنند ...انها متوجه شدن انها میتوانند از فاصله های بسیار دور با هم ارتباط برقرار کنند..در یکی از این ازمایشها هر کدام از این دو را به مکانی بردن که کیلومترها از هم فاصله داشت...متخصصان سئوالهای از این دو برادر میپرسیدن, و انها از راه دور بهم جواب میداند و متخصصان انرا مینوشتن . در تمام مکالمات یک کلمه نیز جا نیفتاده بود..این دو برادر یک روح در دو بدن بودن..روزنامه المانی اشپیگل نوشت : حتا اگر یکی ازانها را به قطب جنوب ببری و ان دیگری را به قطب شمال انها مثل یک گیرنده و فرستنده کار میکنند...این دو برادر اکنون پلیس هستند و زندگی ارامی دارند







یا به نفرین اعتقاد دارید.؟ این سئوال امروز و دیروز نیست, این تفکری است که قرنها انسان با ان زندگی کرده شاید قدیمی ترین نفرین روی زمین نفرین اهرام باشد, اما غیر از نفرین اهرام یک نفرین دیگر هم وجود دارد که بسیاری نمیدانند چگونه انرا تفسیر کنند . یکی از محبوبترین افراد امریکا معتقد بود نفرینی ابدی او را دنبال میکند, این فرد **** نبود جزء اقای " رابرت لینکلن "براستی نام اینگونه حوادث را چه میتوان نهاد ؟. امروز میخواهم با شما درباره نفرینی که اقای " رابرت لینکن " همیشه از ان میهراسید بنويسم, من نمیدانم نام اینگونه حوادث را چه باید گذاشت!! اما بگفته "رابرت لینکلن" هنگامی که او 14 سالش بود, یک کشیش به او گفته بود که او حامل نوعی نفرین است ... ایا براستی اینگونه مسائل حقیقت دارند.؟ من هم جوابی برای اینگونه حوادث ندارم, اما انچه را که میدانم این است که با یک حکایت عجیب سروکار داریم.
اسم کوچکش " رابرت " بود و اگر در زمان حیات خویش نامزد احراز مقام ریاست جمهوری امریکا می گشت, مطمئنا میتوانست بدان دست یابد.. ولی او در مقام دون پایه تری به مملکت خود خدمت کرد . مثلا در دوران ریاست جمهوری دو رئیس جمهور وزیر جنگ و در دوران رئیس جمهوری دیگر سفیر کبیر امریکا در انگلیستان بود . هر چه که بود, شخصیت عجیب و نادری بود . در زندگی خصوصی یک وکیل متحبر و موفق به شمار میرفت و دیری نگذشت که رئیس کارخانه " پولمن " شد . با این اوصاف او بر این باور بود که نفرینی را با خود حمل می کند !! در حین خدمتش در ارتش تنها چند ساعت پس از تیراندازی به سوی " لینکلن " در کنار بستر او حاضر بود . وی در ان زمان یک سروان جوان بود و مرگ " ابراهام لینکن " را به چشم خود دید . چندی بعد او به ایستگاه قطار شهر "واشینگتن" شتافت تا به رئیس جمهور وقت " گارفیلد " بگوید که نمیتواند تا شهر البرون واقع در ایالت نیوجرسی همسفر او باشد . ولی به محض ورودش به ایستگاه رئیس جمهور " گارفیلد" تیر خورد و جان خود را از دست داد . در دوران کسب و کار به عنوان تاجر, توسط "مک کینلی" رئیس جمهور وقت از او دعوت شد تا در نمایشگاه " پان امریکن " در شهر "بوفالو" شرکت کند..ولی وقتی وارد شد دریافت که رئیس جمهور ترور شده و جان سپرده است . از ان روز به بعد بود که < رابرت > هرگز به خود اجازه نمی داد که به یک رئیس جمهور نزدیک شود و تمامی دعوتنامه ها را از کاخ سفید رد میکرد . و اظهار میداشت که : اگر انها حقیقت را میدانستند, هرگز مرا نمی پذیرفتند.! یکبار از او پرسیدند ایا در مراسمی که نایب رئیس جمهور در ان باشد, شرکت خواهد کرد یا نه ... و او جواب داد : نه , من نمی روم و انها هم بهتر است که مرا دعوت نکنند . اگر در مجلسی من و رئیس جمهور با هم باشیم , مطمئنا مرگ او را تهدید خواهد کرد!!!! او سالیان سال زنده بود و توانست دو رئیس جمهور دیگر را نیز ببیند . وی همیشه معتقد بود که باعث مرگ سه رئیس جمهور مقتول امریکا شده است . سرانجام مرگ به سراغ < رابرت > نیز امد و در کنار یکی از رئیس جمهورهای مقتول به خاک سپرده شد .... و او **** نبود بجز پدر " ابراهام لینکلن "!!

0 Comments:

Post a Comment

<< Home