10 Sanieh Ta Enteha

Monday, September 12, 2005

انتظار


پشت يک ديوار غمگين و بلند
عاشقي سر گشته در چنگال بند
پشت اين فريادِ برق آساي دور
جاده اي بي انتها و بي عبور
دفتري از جنس ديوار ست و خشت
قصه اي از قصه هايِ سرنوشت
عشق و عاشق هر دو بر بالاي دار
نغمه هايِ تلخ و ناله بي شمار
چون زمستاني که در شوق بهار
ميزند بر هر دلي صد دانه خار
دل تمناي صوت اسمت ميکند
جان تمناي جانان ميکند
بيقرار و بيقرار
بيقرار و پر ز شوق
تلخ تر از زهر در انتظارجان ميکنم
جرعه اي از زهر تلخ هجرتت را نوش ميکنم
درد جان کاهيست دردِ انتظار
کوه را زير پا خرد ميکند انتظاربیا تا هنوز ته مانده ای مانده از ماندنم

0 Comments:

Post a Comment

<< Home