10 Sanieh Ta Enteha

Tuesday, May 09, 2006

تنهابودن نه فقط راه تو است به سوی حقیقت، راه همگان است. این تنها راه است


".... تنهابودن نه فقط راه تو است به سوی حقیقت، راه همگان است. این تنها راه است. تمام رویکرد تو از همان آغاز اشتباه بوده است. نخست: زندگی خودش برای خود یک دلیل است. لحظه ای که دیگری را دلیل زنده بودنت کنی، به راهی خطا رفته ای.
می گویی، " وقتی ده سال پیش پدرم مرد، تنها دلیل زنده بودنم را ازدست دادم. " این رویکری بسیار خطا است، روشی غلط برای نگاه کردن به چیزهاست. پدر هرکسی دیر یا زود خواهد مرد. پدر پدر تو باید مرده باشد... و با این وجود پدرت زنده ماند.
تو برای خودت زنده نبوده ای، همیشه به کسی نیاز داشته ای تا دلیل زنده بودنت باشد. آن دلیل در هرلحظه می تواند ازبین برود: پدر خواهد مرد، مادر خواهد مرد، همسر می تواند با دیگری برود، تجارت می تواند ورشکسته شود. اگر تو هرچیزی غیر از خودت را دلیل زنده بودنت بسازی، به خودت توهین کرده ای، خودت را تحقیر کرده ای __ و از این نوع تحقیر پشتیبانی می شود؛ شاید پدرت از آن حمایت می کرده است.
هر پدر و هر مادری می خواهد که فرزندانش برای او زندگی کنند. این درخواستی عجیب است: اگر بتواند برآورده شود، آنوقت هیچکس نمی تواند در این دنیا زندگی کند: تو باید برای پدر خودت زندگی کنی و پدرت باید برای پدرش زندگی کند، ولی هیچکس نمی تواند برای خودش زندگی کند! و تازمانی که برای خودت زندگی نکنی نمی توانی هیچ خوشی و سروری پیدا کنی. تو زندگیت را کشانده ای، شرافت و حرمت به خویشتنت را از دست داده ای.
پدرت باید برای خودش زندگی می کرد و باید برای خودش می مرد. تو نمی توانی برای پدرت بمیری، پس چگونه می توانی برای او زندگی کنی؟ و این توهینی به پدرت نیست که تو باید برای خودت زندگی کنی.
اگر والدین واقعاٌ درک می کردند، به فرزندانشان کمک می کردند که به آنان وابسته نباشند و هیچ نوع تعلق خاطر تثبیت شده fixationنداشته باشند: تعلق تثبیت شده به پدر، به مادر... تمام تعلق خاطرهای تثبیت شده متعلق به ذهن آسیب دیده است. فقط آزاد بودن و تماماٌ برای خود زندگی کردن نشانه سلامت روحانی است.
و آنوقت مرا ملاقات کردی و باردیگر آن داستان کهنه را شروع کردی. پدرت مرد و تو می باید هرروز تنها زندگی کنی. آیا نمی توانستی یک دوست پیدا کنی؟ نمی توانستی زنی را برای دوست داشتن بیابی؟ نمی توانستی زندگی خودت را بسازی و آن را وقف موسیقی یا شعر یا رقص یا نقاشی کنی؟ پدر همیشه با تو نخواهد ماند.... و آنوقت با دیدن من، تو آن تعلق خاطر ثابت را به من منتقل کردی. بدون اینکه حتی از من اجازه بگیری! تو یک جای خالی داشتی و فکر کردی که پدری یافته ای.
تصادفی نیست که مذاهب خدا را "پدر" می خوانند. این ها افکار مردمان روانپریش است. مسیحیان کشیش های خود را "پدر" می خوانند. این مذاهب که خدا را "پدر" می خوانند و کشیشان خود را "پدر" خطاب می کنند، بجای اینکه به شما کمک کنند تا از روانپریشی و بیماری خود بیرون بیایید، به شما کمک می کنند تا بیشتر بیمار شوید و روانپریش تر گردید. تمام تجارت آنان به بیماری شما وابسته است.
دست کم باید از من درخواست می کردی که آیا مایلم پدر تو باشم! همان روز سعی می کردم تا جهت خودت را تغییر بدهی. زندگی برای خودش کفایت می کند. انسان برای دیگری زندگی نمی کند. حتی اگر کسی را دوست داری، بخاطر خودت دوست داری، زیرا تو احساس شعف می کنی. دیگری فقط یک بهانه است. اگر از دوستی لذت می بری، این لذت تو است؛ دوستان فقط کمک می کنند تا اشتیاق خودت را ارضا کنی.
و آنوقت زندگی سالم است، و تنها انسان سالم، از نظر روانی سالم، می تواند وجود روحانی خویش را کشف کند. انسان بیمار نمی تواند حرکت کند، او بسیار زیاد درگیر خواسته های روانی خودش است __ که برآورده نشده باقی خواهند ماند و مانند زخم برجای خواهند ماند. وگرنه، مرگ پدرت می توانست به تو کمک زیادی کند تا هشیار شوی که باردیگر به کس دیگری وابسته نشوی.
ولی تو ابداٌ از هوشمندی خودت استفاده نکردی. این وابستگی به پدرت بود که تولید اندوه و رنج کرد. حالا پدر رفته است؛ نخستین گام انسان هوشمند باید این باشد که اجازه ندهد این دوباره تکرار شود. انسان باید بیاموزد که تنها باشد.
این به آن معنی نیست که تو باید از دوستان و خانواده و مردم و جامعه ببری، نه. هنر تنها زندگی کردن به معنی ترک دنیا نیست؛ هنر تنها زندگی کردن فقط به این معنی است که تو به هیچکس وابسته نباشی. از مردم لذت می بری، عاشق مردم هستی، همه چیز را با مردم تقسیم می کنی، ولی قادر هستی به تنهایی زندگی کنی و بااین وجود مسرور باشی. این طریق مراقبه است.
تصادفاٌ به اینجا وارد شدی و همان اشتباه را باردیگر مرتکب شدی. به من طوری نگاه کردی که گویی من پدرت هستم. ولی من پدر هیچکس نیستم... من حتی ازدواج نکرده ام!
خیلی عجیب است که خدا، که حتی ازدواج نکرده، پدر خوانده می شود، و کشیشان، که حتی ازدواج نمی کنند و فرزندانی ندارند، "پدر" خوانده می شوند! زیرا همه کس، یک روز دلش برای پدرش تنگ خواهد شد؛ آنوقت آنان جایگزین خواهند بود! آنان پدران جایگزین هستند، ولی آنان نیز فانی هستند، پس هر روزی می توانند بمیرند. حتی پاپ هم می تواند هرلحظه وربپرد! بنابراین مذاهب یک پدر ازلی خلق کرده اند __ دست کم خدا همیشه با تو خواهد ماند و تمام مذاهب خدا را بعنوان همیشه حاضر توصیف کرده اند __ همه جا حاضر، برهمه کار قادر و همه چیز دان.
داستان راهبه ای را شنیده ام که عادت داشت با لباس حمام بگیرد. راهبه های دیگر از این ماجرا آگاه شدند و بنظرشان جنون آمیز رسید. از آن راهبه پرسیدند، "چه خبر است؟ چرا لباست را درنمی آوری و درست و حسابی حمام نمی کنی؟"
او گفت، "چطور چنین کنم؟ خداوند همه جا حاضر و ناظر است." حتی در حمام دربسته نیز تنها نیستی. به نظر می رسد که خدا نوعی "تام چشم چران"peeping Tom باشد! پس هروقت در حمام را می بندی، خوب همه جا را نگاه کن __ اوباید در گوشه ای پنهان شده باشد تا تماشا کند که چه چیز می گذرد!
آن راهبه منطقاٌ درست می گفت، اگر این نظریه که خدا همه جا هست درست باشد، پس به یقین نمی تواند فقط به این خاطر که خانمی حمام می گیرد آنجا را ترک کند __ او اینقدر نجیب زاده نیست! حتی اگر در بیرون هم بوده باشد، وارد حمام می شد! آن راهبه از نظر منطقی کاملاٌ درست عمل کرده بود!
ولی این خدا فقط برای این خلق شده که به کسانی کمک کند که همیشه نیازمند شکل پدر هستند: که امنیت آنان باشد، که حساب بانکی آنان باشد. بدون او آنان در این جهان پهناور تنها خواهند ماند. تو این مفهوم را حتی به اینجا آورده ای. ولی من نمی توانم از روانپریشی تو حمایت کنم. من اینجا هستم تا تمام انواع روانپریشی های شما را نابود کنم، تا به شما بهبور روحانی ببخشم.
نخستین اصل این است: آزادی از همه کس: پدر یا مادر، شوهر یا همسر. و به یاد داشته باش، بازهم تکرار می کنم: آزادی به این معنا نیست که تو باید همه چیز را ترک کنی. درواقع، کسانی که ترک دنیا می کنند آزاد نیستند: آنان از روی ترس ترک دنیا می کنند: آنان می ترسند که اگر از خانه فرار نکنند نتوانند آزاد باشند. ولی اگر آنان نتوانند در خانه آزاد باشند، حتی در هیمالیا هم نمی توانند آزاد باشند. شاید تنها در هیمالیا نشسته باشند، ولی به همسرشان فکر می کنند و به فرزندانشان و به دوستانشان فکر می کنند. تمام آن جمعیت آنجا حضور خواهند داشت.
تو باید هنر مراقبه را بیاموزی. تمام این هنر از یک واقعیت ساده تشکیل شده: به سمت درون برو، زیرا در آنجا جامعه وجود ندارد، پدری نیست، مادری نیست؛ تو تنها هستی. __ مطلقاٌ تنها. به دورن حرکت کن و خودت را پیدا کن، و ناگهان تنهایی تو دستخوش یک دگرگونی می شود: تنهاییloneliness تو به تنها بودنaloneness بدل می گردد. تنهایی بیمارگونه است؛ تنهابودن زیباست، بسیار زیبا.
می گویی، " ولی حالا، با شما، من بیشتر و بیشتر احساس تنهایی می کنم."
این تمام شغل من است: که مردم را بیشتر و بیشتر به سمت تنها بودن سوق دهم. ولی به یاد داشته باش: احساس تنهایی کردن، تنهابودن نیست. تفاوت بسیار ظریف است، ولی باید بطور روشن درک شود: وقتی احساس تنهایی می کنی، دلت برای کسی تنگ می شود؛ وقتی دلت برای پدرت تنگ شده بود، احساس تنهایی می کردی. وقتی دلت برای کسی تنگ نشود، بلکه خودت را یافته باشی، آنوقت تنها خواهی بود ولی احساس تنهایی نخواهی کرد.
و تنهابودن بسیار زیباست. تمام قید ها و زنجیرها ازبین رفته است، تمام روابط ناپدید شده اند، هیچ چیز معرفت تو را آلوده نکرده است. مانند یک درخت سدرلبنانی تنها ایستاده ای، بلند و رشید در آسمان سربرافراشته ای؛ و هرچه بالاتر بروی تنهابودنت بیشتر و بیشتر می شود.
بنابراین اگر با بودن در اینجا بیشتر وبیشتر احساس تنهایی می کنی، خوب است. ولی می دانم که واژه ای نادرست به کار برده ای، می خواستی بگویی "بیشتر و بیشتر احساس تنهایی دارم" اگر احساس تنهابودن داشتی، شعف و شادمانی عظیمی در خودت می یافتی __ آن شعفی که فقط آزادی می تواند آن را بیاورد، سروری که از درون هسته ی درونی خودت برمی خیزد. و چون اینک خودت را شناخته ای، می دانی که مرگی وجود ندارد، پس نیازیبه هیچ امنیت و هیچ حفاظی نیست.
عشق از همین تنهابودن برمی خیزد __ تعجب می کنی وقتی این را می شنوی __ زیرا تنها انسانی که سرشار از خوشی است می تواند عشق بورزد. فقط انسانی که از سرور بسیار سرشار است می تواند سهیم شود و به کسی هدیه ای بدهد. عشق چیزی جز یک سهیم شدن مسرت و شادی نیست __ ولی تو نخست باید مرکز وجودت را بیابی.
ماتوالا، تو می پرسی، "چه می توانم بکنم؟ آیا تنهابودن راه من است؟"
یقیناٌ راه تو نیز هست، ولی این راه همه است. تنها راه است. ولی به یاد بسپار که بین تنهایی و تنهابودن تمایز بگذاری: تنهایی بیماری است و باید ازبین برود؛ تنهابودن یک انقلاب عظیم است __ آزادی از همه، وابسته نبودن به هیچ چیز، بدون اینکه روی چیزی تثبیت شده باشی. تو برای خودت کفایت می کنی: نیاز به هیچ چیز دیگری نیست.
به یاد دیدار اسکندر کبیر با دیوژن افتادم. دیوژن عادت داشت برهنه بگردد. خارج از هندوستان، شاید او تنها کسی باشد که بتوان او را با ماهاویرا مقایسه کرد.
در هندوستان مرشدان بسیاری بوده اند که برهنه زندگی کرده اند، ولی غرب فقط یک نفر را می شناسد: دیوژن. و آنان او را نادیده گرفته اند، فلسفه اش را نادیده گرفته اند. ولی او چنان انسان نادری بود که حتی اسکندرکبیر هم می خواست با او دیدار کند، زیرا داستان های زیبایی در مورد این مرد شنیده بود.
او شنیده بود که دیوژن در روز با چراغی روشن در دست، در شهر پرسه می زند. و هرگاه کسی از او سوال می کرد که "این چه کار بی معنی است؟ اول اینکه برهنه هستی و دوم اینکه در روز به این روشنی با چراغ روشن در شهر می گردی؟" دیوژن عادت داشت بگوید، "من برهنه هستم زیرا که لباس یک وابستگی بود. من باید از کسی درخواست می کردم و این را دوست ندارم. و فقط چند سال طول کشید تا من به تغییرات فصل خو گرفتم، درست مانند حیوانات. اینک تابستان را احساس نمی کنم، باران را احساس نمی کنم، زمستان را احساس نمی کنم، بلکه برعکس از تغییرات فصل ها لذت می برم. و این چراغ روشن را به این دلیل حمل می کنم که به دنبال انسان اصیل هستم. می خواهم چهره ی همه را ببینم که آیا نقاب است یا نه."
و مردم از او می پرسیدند، "آیا کسی را با چهره ی اصیل یافته ای؟"
او گفت، "هنوز نه."
اسکندر شنیده بود که او در ابتدا یک کاسه ی گدایی حمل می کرد __ درست مانند گوتام بودا. یک روز چون تشنه بود به سمت رودخانه رفت. تابستانی داغ بود و او بسیار تشنه؛ و همچنانکه به رودخانه نزدیک می شد، سگی دوان دوان از کنارش رد شد و به درون رودخانه پرید و شروع کرد به نوشیدن آب.
دیوژن فکر کرد، "عالی است! نه هیچ کاسه ای و نه هیچ چیز. او پشت سر من بود و از من جلو زد. اگر یک سگ بتواند بدون کاسه ی گدایی زندگی کند، این دون شرافت من است که کاسه ی گدایی را حمل کنم." نخست آن کاسه را به درون رودخانه پرتاب کرد و سپس به رودخانه پرید، مانند آن سگ، و آب نوشید. گفته بود، "چه لذتی داشت!"اسکندر چنین داستان هایی در مورد او شنیده بود. پس وقتی که به هندوستان می آمد و در راه شنید که دیوژن در آن نزدیکی ها در کنار رودخانه ای زندگی می کند، اسکندر توقف کرد و گفت، "می خواهم این مرد را ببینم. نمی خواهم این فرصت را از دست بدهم. در مورد او خیلی چیزها شنیده ام."
صبح بود، یک صبح زمستانی و خورشید در حال طلوع بود. دیوژن روی ساحل رودخانه دراز کشیده بود و حمام آفتاب می گرفت. وقتی اسکندر به او نزدیک شد، او حتی نایستاد. اسکندر گفت، "من خیلی چیزها در مورد تو شنیده ام و عاشق تمام آن لطایف در زندگی تو هستم. می خواستم تو را ببینم و فقط با دیدن تو احساس می کنم که تو انسان زیبایی هستی."
دیوژن بدنی بسیار زیبا داشت، تقریباٌ مانند مجسمه ها. و او چنان شادمان بود که اسکندر گفت، "مایلم هدیه ای به تو بدهم. تو فقط درخواست کن: هرچه که بخواهی! خجالت نکش. هرچه که بخواهی __ حتی اگر تمام پادشاهی مرا بخواهی__ به تو خواهم داد."
دیوژن خندید و گفت، "این چیزی نیست که من از خواستنش خجالت بکشم. من از تو چیز دیگری خواهم خواست.... برای همین است که خجالت می کشم بگویم."
اسکندر گفت، "تو فقط بگو."
دیوژن گفت، "فقط قدری کنار بایست، زیرا تو مانع رسیدن نور آفتاب به من می شوی و من دارم حمام آفتاب می گیرم و حالا وقت ملاقات با من نیست." و چشمانش را بست.
این تنها چیزی بود که او از یک فاتح جهان درخواست کرده بود. اسکندر می باید در برابر او احساس حقارت کرده باشد. او ابداٌ توجهی به پادشاهی اسکندر نداشت، و با این وجود خجالت می کشید که چنین درخواست کوچکی از او بکند: "فقط قدری کنار بایست. دارم حمام آفتاب می گیرم."
چنین مردمی زیبایی تنهابودن را شناخته اند. آنان ازهیچ چیز گرانبار نیستند. من نمی گویم که شما باید برهنه باشید و باید تمام دارایی هایتان را دور بریزید. گاه گاهی یک دیوژن خوب است. ولی به یقین به شما می گویم که نباید تصاحبگر باشید. دارایی ها مهم نیستند، شما نباید تصاحبگر باشید. می توانید از تمام چیزهایی که جهان هستی در دسترس قرار داده استفاده کنید __ ولی به آن ها وابسته نباشید.
من در تمام دنیا بخاطر آن نودوسه رولزرویس محکوم شده ام __ ولی هیچکس به خودش زحمت نداده تا توجه کند که من به عقب نگاه نکرده ام تا ببینم برسر آن نودوسه رولزرویس چه آمده است! می توانی تمام دنیا را در دست داشته باشی؛ ولی نکته ی واقعی این است: وابسته نباش. من هرگز به عقب نگاه نکرده ام.
تعدادی از سالکین حتی چند تا از آن رولزرویس ها را خریداری کرده اند با این فکر که اگر من به آن ها نیاز پیدا کردم بتوانند دوباره آن ها را به من هدیه بدهند. آنان برای من نامه نوشته اند و تلفن زده اند که، " ما یکی از آن اتوموبیل ها را داریم و از آن استفاده نمی کنیم. آن را نگه داشته ایم: اگر آن را بخواهید..."
گفتم، "آنچه رفته، رفته است. از آن استفاده کنید؛ از آن لذت ببرید. فقط به یاد داشته باشید که مرشد شما هرگز برای هیچ چیز به عقب نگاه نکرد."
نکته ی واقعی این نیست که شما هیچ چیز را مالک نباشید __ فقط تصاحبگر نباشید. از همه چیز این دنیا لذت ببرید __ برای شما است؛ ولی طوری لذت ببرید که از لحظه لذت می برید __ آن را تصاحب نکنید. مانند آن دو مرد مست نباشید که در شبی که ماه تمام در آسمان بود در کنار درختی دراز کشیده بودند و از نور ماه لذت می بردند. یکی از آنان گفت، "گاهی فکر می کنم که ماه را بخرم." دیگری گفت، "فراموشش کن، چون من آن را نمی فروشم!"
فقط لذت ببرید __ چرا زحمت خرید و فروش را بکشید؟
تنهابودن تو یک تجربه ی عمیق و درونی است. این تجربه ی معرفت خودت است. حتی سایه ای از دردو رنج در آن نیست. سرور خالص است، برکت خالص است: گویی که خداوند برتو بارش دارد. فقط وقتی تنها هستی خداوند برتو بارش می کند __ فقط آنوقت.
بنابراین، ماتوالا، به یاد بسپار که این تنها راه به سرور است، به آزادی، به حقیقت، به خداگونگی، به زندگی ابدی. به هیچ چیز معتاد نشو و از نظر روانی روی هیچ چیز تثبیت نشو __ چه پدر باشد و چه مادر و چه دوست.
هروقت مردمی را می بینم که روی چیزی تثبیت شده اند __ و کمتر مردمی هستند که چنین نباشند __ همیشه به یاد کودکان خردسال در ایستگاه های راه آهن و یا در فرودگاه ها می افتم که عروسکشان را با خود حمل می کنند __ کثیف و بدبو و روغنی: مانند ایتالیایی هایی که پر از اسپاگتی هستند! ولی آنان به این عروسک ها می چسبند و بدون آن ها نمی توانند بخوابند. هرکجا بروند باید آن عروسک را باخود ببرند.
شما نیز عروسک های خودتان را دارید، ولی آن ها مریی نیستند. برای کودکان خردسال خوب است ولی فرد باید از این حالت روانی کودکانه بیرون بیاید، باید بیشتر بالغ شود.
هیچ کاتولیکی نمی تواند بالغ باشد، هیچ فرد مذهبی نمی تواند بالغ باشد، زیرا همیشه آن عروسک __خدا__ بالای سر اوست. آنان نمی توانند بدون یک فرضیه ی کاذب، بدون یک دروغ زندگی کنند. ولی دروغ ها کمک می کنند __ نوعی تسلی به شما می دهند. جویای تسلی و تسلیت یافتن یعنی عقب مانده بودن. از این عقب ماندگی بیرون بیا و بالغ شو."
گزیده ای از کتاب "روح عصیانگر" سخنان اوشو در فوریه 1987

عشقت را ببخش

عشقت را ببخش
ارزشت را با مقایسه کردن خود با دیگران پایین نیاور،زیرا همه یما با یکدیگر متفاوتیم.اهداف و آرزوهایت را با توجه به آنچه کهدیگران، با اهمیت تصور میکنند؛تعیین نکن ،زیرا فقط تو می دانیکه چه چیزی برایت بهترین است.با زندگی کردن در گذشته یا آیندهزیستن در زمان حال رو از دست نده.حتی اگر یک روز در زمان حال زندگی کنی، همه ی روزهای عمرت را زیسته ای.هنگامی که هنوز چیزی برای بخشیدن داری، هرگز ناامید نشو.هیچ چیز واقعا به پایان نمی رسد تا لحظه ای که خودت دست از تلاش برداری. از مواجه شدن با خطرات نترس؛ زیرا بدین ترتیب فرصتمی یابی که بیاموزی چه قدر باید شجاع باشی.با گفتن اینکه:{یافتن عشق غیر ممکن است} مانع ورود عشقبه زندگی خود نشو.سریع ترین راه دریافت عشق،بخشیدن آنبه دیگران است.سریع ترین راه از دست دادن آن محکم نگاهداشتن آن است.رویا های خود را رها مکن. بدون رویا بودنیعنی بدون امید بودن و ناامیدی یعنی اینکه هیچ هدفی نداری.زندگی یک مسابقه نیست ، بلکه سفری است که هر قدم از مسیر آن را باید لمس کرد و چشید.

منبع:موفقیت
سیمای آدم ها، صفحه های حساس روح اند.باید زمان لازم
بر آنها بگذرد تا نوشته شان ظاهر شود. کریستیان بوبن

عشق يعني حســــرت شبهاي گرم

عشق يعني حســــرت شبهاي گرم عشق يعني يـــــــــاد يك روياي نرم عشق يعني يــــــــــك بيابان خاطره عشق يعني ديــــــــــوار بدون پنجره عشق يعني گفتني با گـــــــوش كر عشق يعني ديدني با چشــــم كور عشق يعنـــي تا ابد بي سرنوشت عشق يعني آخر خط بهشـــــــــــت عشق يعني گم شدن در لحظه ها عشق يعني آبــــــــي بـــــي انتها عشق يعني يـــك سوال بي جواب عشق يعني راه رفتن
روي آب
آدم ها به هم گل مي دهند ، چون معناي حقيقي عشق در گل ها نهفته است . كسي كه بكوشد صاحب گلي شود ، پژمردن زيبايي اش را هم خواهد ديد . اما اگر به همين بسنده كند كه گلي را در دشتي بنگرد ، همواره با او خواهد ماند. چون آن گل با عصر هنگام ، با غروب خورشيد ، با بوي زمين خيس و با ابرهاي افق آميخته است ...
پائولو کوئيلو

عشق ممنوع

چقدر سخته وقتي تو زندان عاشقي گرفتار شدي و ازت پرسيدن جرمت چيه؟؟؟بگي : عشق ...چقدر سخته وقتي كه كادو تولدت كه هميشه كلي واست عزيزه بي وفايي باشه ...چقدر سخته وقتي كسي كه دلت رو اسير كرده جواب نگاه عاشقانه تو رو نده ...چقدر سخته وقتي عاشق كسي باشي كه از عشق چيزي نمي دونه ...ولي سخت تر از همه اينه كه تو جاده هاي عاشقي به تابلوي عبور ممنوع بخوريبه همون تابلويي كه هزاران قلب عاشق رو پشت خودش نگه داشته ...عشق ممنوع!!!

عشق

نام من عشق است.
مي شناسيدم؟
زخمي ام زخمي سراپا،
مي شناسيدم؟
باشما طي كرده ام راه درازي را
خسته ام خسته،
مي شناسيدم؟
اين زمان گرچه ابري پوشانيده است رويم
من همان خورشيد تابانم
مي شناسيدم؟
اين چنين بيگانه از من رو برنگردانيد،
در كف فرهادتيشه من نهادم،من
من شكستم بيستون را،من
من همان مهران سالهاي دورم
رفته ام از يادتان يا،
مي شناسيدم؟
نام من عشق است،
مي شناسيدم؟

سکوت تنهایی ام را بشکن

سکوت تنهایی ام را بشکن
سکوت تنهایــــــــــی ام را تو بشکن : با زمزمه هات با ترانه هات، با هیــاهوی خنده هات،با آوای کلمــــات،با گرمای دستات،با نور دیدگانت،با هیاهوی شادی هاتبشکــــــن و خورد کن سکوت تنهایی ام را .بگــــــــذار انعکاس آن چیزی با شد جز تنهایی..........بگــــــــذار آن بر گشت تو باشی............
نگاه
ندانسته عاشق شدم،دانسته گریه کردم ودانسته درونخود شکستم. نگاهم سراسر اشتیاق بود،نگاهم حاکی از تپیدن قلبم بود،نگاهم لبا لب،نیاز بود،نگاهم شِکوه از تنهایی بود،نگاهش...........نگاهش خنده بود،نگاهش شیطنت بود،نگاهش بی مهری بود،نگاهش شکستن قلبم بود،نگاهش ردِ نگاهم بود.

رفتنت را ديدم

رفتنت را ديدمتو به من خنديديآتش برق نگاهت دل من آتش زدو مرا در پس يک بغض غريب در ميان برهوتي تاريکپشت يک خاطره سرد و تهيبا دلي سنگ رهايم کرديو تو بي آنکه نگاهي بکني به دل خسته و آزرده منرفتنت را ديدمتا به آنجا که نگاهم سو داشتو تو در آخر اين قصه تلخ محو شدي باورم نيست که ديگر رفتياشک من بدرقه راهت باد



می نويسم آری من می نويسم از عشق برايت حرف می زنم تا تو باور کنی چقدر دوستت دارم عشق را معنا می کنمتا تو بفهمی معنای عشق من تويی من زندگی ميکنم تا تو بدانی برای تو زنده ام ای تمام زندگيم!

بگذار پرندگان در نام تو زندگي کنند و باران بر حرفهايم ببارد

بگذار پرندگان در نام تو زندگي کنند و باران بر حرفهايم ببارد .
بدون تو زندگي دهليزي تاريک و طولاني است .
تو را مي سرايم مثل هر روز ، شيرين تر از انگورهايي که سر بر
ستاره مي سايند. از سرودن تو هرگز سير نمي شوم .
من گرسنه نگاه توأم .
دوست دارم حتي براي يک لحظه ساکن مجمع الجزاير قلب تو باشم .
هر شب نشانيت را از ما ه مي پرسم ؛
مي گويد: تو در کلبه اي زندگي مي کني که از عشق و شبنم و آذرخش ساخته شده است .
مي گويد :همه آنها که مسافر صبح اند ، را خانه تو را مي دانند.
هر شب به ياد ستاره اي مي افتم که در کودکي من ، بر شاخه درخت
حياطمان ، بدل به ميوه اي ناب مي شد که عطر تو را داشت .
بگذار جهان را در آغوش بگيرم و در کنار عطر تو به ايستم و آواز بخوانم .
بارانها را درآغوش بفشارم و همراه رودخانه ها به سوي تو بيايم .
بيا در چشمان باران خورده من بنشين
بيا در قلب نقره اي من بنشين
من خويشاوند ياسم ، برادر زاده بهار ، که اگر چه د زمستان به دنيا آمده ام ،
شبيه شکوفه هاي سيبم.
کلبه اي را که نفس تو در آن زندگي مي کند ، دوست دارم . وبه درختاني
که هر صبح و شب تو را مي بينند ، عشق مي ورزم . يک روز همه چيز
تمام مي شود ، جز چشمان تو .

باور کن

ایستاده ای و بودن را نفس می کشی، آری همان وقت که اسطورهذهنت آرام به سوی تباهی می رود، همان جا که تو سطر آغاز افسانه هامی شوی،همان جا که در ادراک خاطراتی تلخ معلق می مانی، یک نفر شاید یک عاشق همچنان به انتظار توست، شاید هنوز هم دلی برای نگاهت می تپد.پس چرا همچنان در هجوم خاطرات تلخ محصور مانده ای؟و آن زمان که در اوج یاس و نومیدی در کلبه خاک گرفته و قدیمی ذهنت"گذشتن ها" را معنا می کنی آرام به بوم هزار رنگ خاطرات شیرین ومهربانی سرکش از شعله های جنون بیندیش.پس چرا هیچ گاه سعی نمی کنی تو ویران کننده دیوارهای کاه گلی غرورباشی، چرا هیچ گاه سعی نمی کنی پشت حصارهای سکوت را هم ببینی.باور کن آنجا، آن سوتردیوارهای کاه گلی غرور ، درست پشت حصارهایکاغذی سکوت دنیای روشنی است، پر از اقاقی هایی که به دنبال یاسمی دوند، باور کن آسمان آنجا مثل آسمان "هرکجا" نیست،و رود هایش برای عبور اجازه نمی خواهند، باور کن آنجا عاشقی چشم انتظار توست.

باور کنید ماه حسود نیست ستاره های حسود پشت سرش
صفحه گذاشته اند.

اگر عشق این است


اگر عشق این است ، به عاشق نبودنم افتخار می کنم!!!!
شنیده بودم که عشق با شعف همراه است اما ، از شنیدن اینکه فرهادها از عشق شیرین ها خود را می کشتند و مجنون ها بخاطر عشق لیلی ها از کار و زندگی می افتادند هیچ گاه به شعف نمی رسیدم و در هیچ یک از این ها عشق الهی را نمی دیدم. هرچند که اطرافیانم همواره ، خواهانِ عشق بودند اما همیشه با افتخار می گفتم :" اگر این اسارت ،عشق است ، من هیچ گاه خواهانِ عشق نیستم."
عشق در نگاهِ آنها اینگونه بود ، که معشوق را همچون قناری در قفسی حبس می کردند تا بتوانند از وجودِ او در نزدیکی ِ خود لذت ببرند. شنیدم که عاشقی به معشوقش می گفت :"عزیزم تو مالِ منی!!!!!!!".
چندین سال برایم اینگونه گذشت. در این مدت از اطرافیانم می پرسیدم عشق چیست؟ در اکثر پاسخ ها عشق همان اسارتی بود که من از آن می گریختم. تا این که توانستم با عارفی صحبت کنم و با یک برداشت ذهنیِ عالی که قدرت ِ توان بخش عشق را بیان می کرد آشنا شوم.
از او پرسیدم: عشق چیست؟
گفت : عشق نیرویی است که اگر بخواهی در وجودِ تو غرق می شود . نیاز به جاری شدن دارد تا تو آن را حس کنی پس تو معشوقی بر می گزینی تا با جاری کردنِ عشقِ درونی ات به او به شعف برسی.
پرسیدم : چرا خیلی ها ، با عشق اسارت می سازند؟
گفت : عاشق گل هیچ گاه بخاطر ِ علاقه زیادش به گل آن را از بوته جدا
نمی کند تا در لیوانِ آبی آن را در کنج خانه حبس کند . عاشق حقیقیِ گل آن را در بوته باقی می گذارد تا از رشدِ گل به شعف درآید.
گفتم : اینگونه خیلی سخت است و خیلی از انسانها نمی توانند دوری از معشوق را تحمل کنند!
اوگفت : عاشقانِ گل همه گل پرورند زحمتِ گل پروری برخود خرند
اگر عشق مادرت به تو باعث می شود که همواره او تو را در خانه حبس
می کرد تا نکند که از دست بروی تو هیچ گاه رشد نمی کردی.هرچند که برای خودِ او رنجی بزرگ بود .
او به من گفت : *" من شوقِ عشق را به تو خواهم آموخت . اعمالِ ما به ما وابسته اند همچون درخشندگی به فسفر . درست است که اعمالِ ما، ما را
می سوزانند ولی تابندگی ما از همین است و اگر روح ما ارزش چیزی را
داشته دلیل به آن است که سخت تر از دیگران سوخته است."*
سنگ سیاه زمانی به مجسمه ای زیبا مبدل می شود که ضرباتِ چکش ِ مجسمه ساز را تحمل کند . و این گونه است که تو لایق عشق الهی خواهی شد .
گفتم: هرچند که پذیرش این نوع عشق سخت است، بااین حال من با تمامِ وجود آن را می پذیرم .
و او گفت: * "برایِ من شنیدنِ این که شن ساحل نرم است کافی نیست
می خواهم پاهای برهنه ام این نرمی را حس کند . معرفتی که قبل از آن احساس نباشد برای ِ من بیهوده است"*
و من از این که پروردگار در قالب یک عارف تعریفِ زیبایی از عشق را به من ارزانی داشت بسیار خوشحالم .
در نهایت از تمامی آنها که هستند تا بتوانم عشقم را جاری کنم متشکرم از بچه گربه بازیگوشم گرفته تا تو دوستِ خوبی که این متن را می خوانی.
و یک تشکر مخصوص از پیام آور عشق و دوستی عیسی مسیح که برایِ آوردن این پیام بزرگ به هستی پای نهاد.
مهرنوش
تمامی متن های داخل ستاره از کتابِ ( مایده های زمینی) اثرِآندرژید و شعر از دکترسید مهدی ثریا است. لازم به یاد آوری است که در متن قبلی جمله
" بکوش عظمت در نگاه تو باشد نه در چیزی که بدان می نگری" نیز از ازکتابِ مایده های زمینی بود.

آن سوی پنجره نگاه ها سراب است


آن سوی پنجره نگاه ها سراب است و اقیانوس دست ها ،پل های التماس و خواهشآن سوی پنجرهمحبت را رایگان بین آدمها تقسیم کرده و بدون هیچ گونه چشم داشتیآن سوی پنجرههیچ لبی با لبخند غریبه نیستآن سوی پنجرههیچ قلبی پوشالی نیست و هیچ دلی شکسته نمی شودآن سوی پنجرهفریاد آنقدر بی صداست که حرمت سکوت را نمی شکندآن سوی پنجرهبهار آن قدر مهربان است که باغ را به دست پاییز نمی سپاردآن سوی پنجرههر کس که گم کرده ای داشته باشد آن را در آینه می یابدآن سوی پنجرهتلخی فاصله ها پر می شود از شیرینیه دیدارآن سوی پنجره گنشک های ایونه خونه ی مادر بزرگ به فکر فرار نیستندآن سوی پنجرهدر امتداد جاده ی بی کسی به سر منزل گاه عشق و تمنا می توان رسیدآن سوی پنجرهمی شود پر گرفت،آری!پر گرفت تا اوجی،تا بی نهایتآن سوی پنجره می شود در عشق شکست،در عشق خورد شد و در عشق جاودان شدامشب در قایق کوچک رویاهایم نشستم و به سوی ساحل بی کرانه تو پارو می زنمتا بلکه بیانم که تو در آن سویش باشیبه راستی آن سوی پنجره کجاست؟کجاست؟؟

اگر دبير رياضي بودم ثابت مي کردم که چگونه شعاع نگاهت از مر کز قلبم مي گذره

اگر دبير رياضي بودم ثابت مي کردم که چگونه شعاع نگاهت از مر کز قلبم مي گذره .... اگر دبير شيمي بودم نام تو را در قلبم پخش مي کردم تا محلول با محبت شود .... اگر دبير ديني بودم مي دونستم که بعد از خدا تو را مي پرستم .... اگر دبير دبير جغرافيا بودم مي دانستم که خوش آب و هواترين منطقه آغوش گرم توست ... اگر دبير زبان بودم با زبان بي زباني مي گفتم دوستت دارم

Monday, September 12, 2005

آرزو



آرزو
یه شب که ستاره ها برای خودشون جشن گرفته بودن و من از پنجره ی اتاقم داشتم به بیرون نگاه می کردم یکی از ستاره ها اومد پیشم و به من گفت : امشب جشن ستاره هاست هر آرزویی داری براورده می شه. من اون شب هر چی فکر کردم نتونستم به ستاره آرزوم رو بگم اون شب جشن ستاره ها تموم شد ولی من هنوز تو فکر آرزو بودم توی ذهنم دنبال آرزو می گشتم اما هر چی گشتم من آرزوئی نداشتم ولی نمی دونم چرا داشتم دنبالش می گشتم شاید آرزومو گم کرده بودم ..... اونقدر فکر کردم تا بالاخره آرزومو توی صندوقچه ای توی زیر زمین قلبم پیدا کردم آرزوی من این بود که از تنهائی در بیام این بار با آرزوئی که داشتم رفتم کنار پنجره نشستم ولی از جشن ستاره ها خبری نبود انگار ستاره ها دیگه خوشحال نبودن که بخوان جشن بگیرن هر شب کنار پنجره نشستم ولی نه از اون ستاره خبری بود نه از جشن ستاره ها خیلی دلم گرفت با خودم گفتم : حالا که ستاره ها جشن ندارن کاشکی حداقل اون ستاره بیاد تا باهاش حرف بزنم.هر شب می رفتم کنار پنجره اما از ستاره خبری نبود که نبود تا اینکه یه شب اومد بهش گفتم : تا حالا کجا بودی خیلی وقت منتظرت هستم .گفت : من هر شب تو رو می دیدم که می اومدی کنار پنجره. گفتم : ستاره من حالا یه آرزو دارم .گفت : آرزوتو بگو .گفتم: کسی رو می خوام مثل خودم تنها باشه و راز تنهائی رو بدونه .گفت: من نمی تونم آرزوتو بر آورده کنم فقط می تونم بگم توی این دنیا آ دم تنها زیاد ولی همشون به درد نمی خورن تو باید خودت بگردی و هم درد خودت رو پیدا کنی.با نشستن کنار پنجره و غصه خوردن کاری رو از پیش نمی بری ...........به آسمون نگاه کردم ستاره راست میگفت باید جای این کارا دنبال یه نفر می گشتم .......... سرم رو بلند کردم به ستاره گفتم: از کجا باید پیدا کنم ؟ یه لبخند زد و رقت جواب سوالم رو هم نداد هر چی صداش زدم برنگشت .... وقتی رسید اون بالا برام چشمک زد معنی کارش رو نفهمیدم ... نمی دونستم کجا باید دنبال یه نفر بگردم اون شب رفتم خوابیدم اما صبح با یه روحیه تازه از خواب بلند شدم دیگه نا امید نبودم. می دونستم دارم برای یه هدفی زندگی می کنم فقط باید هدفمو پیدا می کردم گشتم و آ دمای زیادی رو پیدا کردم اما هیچ کدومشون هدف من نبودن اونا هدفشون با من فرق داشت من فقط مثل اونا تنها بودم توی این مدت که آدمای زیادی رو شناختم فهمیدم آدما همه تنها هستن و همه دنبال کسی می گردن که از تنهائی درشون بیاره .... بعضی ها انتظارشون زیاد طولانی نبود اما بعضی ها چشم و گوششون رو بسته بودن و فقط منتظر بودن غافل از اینکه شاید اون یه نفر کنارشون باشه منم یکی از اون آدمهای غافل بودم ........آخه چرا؟؟؟؟ غفلت واسه چی؟؟؟؟ دلم می سوزه که صدام زد و نشنیدم ....داد زد.......ولی من کور بودم با غرور ....کر بودم با شعارهای مسخره......آخه چرا ؟؟؟؟لعنت به من.......



مقاله توهين آميز روزنامه گاردين

مقاله توهين آميز روزنامه گاردينروزنامه انگليسي گاردين روز 8 سپتامبر مقاله توهين آميزي بنام The evil empire را چاپ كرد كه توهيني بود به تاريخ ما. لينك آن اين است:http://www.guardian.co.uk/arts/features/story/0,,1564733,00.htmlآدرس E-mail روزنامه اين است:unlimited@guardianunlimited.co.ukخواهشمندم همه با فرستادن E-Mail از اين انگليسي هاي حرام زاده بخواهيم از تمام ايرانيان عذر خواهي رسمي كنند. به آنها بگوييد كه تاريخ خودرا فراموش نكنند. آنها وحشياني بودند كه توسط رومي ها آدم شدند. شهر لندن هم توسط رومي ها ايجاد شد كه در آن زمانLondonium مي ناميدند. اين وحشيان چپاولگر چطور به خود اجازه مي دهند به كوروش كبير كه اولين اعلاميه حقوق بشر را تدوين كرد، توهين كنند؟!با تشكر از سايت پيك ايران --- يك ايران پرست

تله پاتی

در دنیای تله پاتی امروز نام برادران "پیوردماچ" با احترام زیادی برده میشود . این دو برادرشاید جاودان انسانهای باشند که احتیاج ندارند برای مکالمات روزمره از زبان استفاده کنند . مادر المانی و پدر سوئدی انها هنگامی که انها 11سالشان بود پی به این مطلب بردن در یک حادثه در سال 1960 به خاطره اشتباهی که توسط ادم ربایان روخ داد رائی از جلوی مدرسه ربوده شد . ادم ربایان رائی را اشتباهی به تصور اینکه او فرزند یک بانکدار است روبودن..مادر و پدر رائی مدت 70 ساعت با پلیس به دنبال او میکشتن ...تا اینکه اقای جان ایتمن بانکدار, به پلیس زنگ زد و گفت : تصور میکنم عده ای میخواهند از من اخاذی کنند..در مدت 24 ساعت چندبار تلفن ما زنگ خورده و فردی میگوید اگر مبلغ مورد نظر انها را پرداخت نکنم پسر من را خواهند کشت..ولی فرزند من در خانه است..طبق برسیهای پلیس معلوم شد ادم ربایان رائی را اشتباهی ربوده اند.. اما اندرسن دیگر برادر رائی وقتی گریه های مادرش را دید گفت من میدانم رائی کجاست او با من حرف میزند و من میدانم صدا از کجا میاید..پلیس و پدر او ابتدا حرفهای او را جدی نگرفتن..اما مادر انها حس کرد که اندرسون راست میگوید..او بارها دیده بود..که این دو برادر گاهی رفتار عجیبی دارند...مثلا وقتی اندرسون در حمام بود..بدون اینکه صدای شنیده شود. رائی میگفت: مادر , اندرسون حوله میخواهد..و غیره..به اصرار مادر پلیس قانعه شد که به طرف صدائی که اندرسون میگفت حرکت کنند...انها به گاراژی رسیدن و پلیس پس جستجو ادم ربایان را دستگیر کرد و رائی را نجات داد... دانشگاه ها و مراکز بسیاری خواستن تا این دو برادر را ازمایش کنند ...انها متوجه شدن انها میتوانند از فاصله های بسیار دور با هم ارتباط برقرار کنند..در یکی از این ازمایشها هر کدام از این دو را به مکانی بردن که کیلومترها از هم فاصله داشت...متخصصان سئوالهای از این دو برادر میپرسیدن, و انها از راه دور بهم جواب میداند و متخصصان انرا مینوشتن . در تمام مکالمات یک کلمه نیز جا نیفتاده بود..این دو برادر یک روح در دو بدن بودن..روزنامه المانی اشپیگل نوشت : حتا اگر یکی ازانها را به قطب جنوب ببری و ان دیگری را به قطب شمال انها مثل یک گیرنده و فرستنده کار میکنند...این دو برادر اکنون پلیس هستند و زندگی ارامی دارند







یا به نفرین اعتقاد دارید.؟ این سئوال امروز و دیروز نیست, این تفکری است که قرنها انسان با ان زندگی کرده شاید قدیمی ترین نفرین روی زمین نفرین اهرام باشد, اما غیر از نفرین اهرام یک نفرین دیگر هم وجود دارد که بسیاری نمیدانند چگونه انرا تفسیر کنند . یکی از محبوبترین افراد امریکا معتقد بود نفرینی ابدی او را دنبال میکند, این فرد **** نبود جزء اقای " رابرت لینکلن "براستی نام اینگونه حوادث را چه میتوان نهاد ؟. امروز میخواهم با شما درباره نفرینی که اقای " رابرت لینکن " همیشه از ان میهراسید بنويسم, من نمیدانم نام اینگونه حوادث را چه باید گذاشت!! اما بگفته "رابرت لینکلن" هنگامی که او 14 سالش بود, یک کشیش به او گفته بود که او حامل نوعی نفرین است ... ایا براستی اینگونه مسائل حقیقت دارند.؟ من هم جوابی برای اینگونه حوادث ندارم, اما انچه را که میدانم این است که با یک حکایت عجیب سروکار داریم.
اسم کوچکش " رابرت " بود و اگر در زمان حیات خویش نامزد احراز مقام ریاست جمهوری امریکا می گشت, مطمئنا میتوانست بدان دست یابد.. ولی او در مقام دون پایه تری به مملکت خود خدمت کرد . مثلا در دوران ریاست جمهوری دو رئیس جمهور وزیر جنگ و در دوران رئیس جمهوری دیگر سفیر کبیر امریکا در انگلیستان بود . هر چه که بود, شخصیت عجیب و نادری بود . در زندگی خصوصی یک وکیل متحبر و موفق به شمار میرفت و دیری نگذشت که رئیس کارخانه " پولمن " شد . با این اوصاف او بر این باور بود که نفرینی را با خود حمل می کند !! در حین خدمتش در ارتش تنها چند ساعت پس از تیراندازی به سوی " لینکلن " در کنار بستر او حاضر بود . وی در ان زمان یک سروان جوان بود و مرگ " ابراهام لینکن " را به چشم خود دید . چندی بعد او به ایستگاه قطار شهر "واشینگتن" شتافت تا به رئیس جمهور وقت " گارفیلد " بگوید که نمیتواند تا شهر البرون واقع در ایالت نیوجرسی همسفر او باشد . ولی به محض ورودش به ایستگاه رئیس جمهور " گارفیلد" تیر خورد و جان خود را از دست داد . در دوران کسب و کار به عنوان تاجر, توسط "مک کینلی" رئیس جمهور وقت از او دعوت شد تا در نمایشگاه " پان امریکن " در شهر "بوفالو" شرکت کند..ولی وقتی وارد شد دریافت که رئیس جمهور ترور شده و جان سپرده است . از ان روز به بعد بود که < رابرت > هرگز به خود اجازه نمی داد که به یک رئیس جمهور نزدیک شود و تمامی دعوتنامه ها را از کاخ سفید رد میکرد . و اظهار میداشت که : اگر انها حقیقت را میدانستند, هرگز مرا نمی پذیرفتند.! یکبار از او پرسیدند ایا در مراسمی که نایب رئیس جمهور در ان باشد, شرکت خواهد کرد یا نه ... و او جواب داد : نه , من نمی روم و انها هم بهتر است که مرا دعوت نکنند . اگر در مجلسی من و رئیس جمهور با هم باشیم , مطمئنا مرگ او را تهدید خواهد کرد!!!! او سالیان سال زنده بود و توانست دو رئیس جمهور دیگر را نیز ببیند . وی همیشه معتقد بود که باعث مرگ سه رئیس جمهور مقتول امریکا شده است . سرانجام مرگ به سراغ < رابرت > نیز امد و در کنار یکی از رئیس جمهورهای مقتول به خاک سپرده شد .... و او **** نبود بجز پدر " ابراهام لینکلن "!!

انتظار


پشت يک ديوار غمگين و بلند
عاشقي سر گشته در چنگال بند
پشت اين فريادِ برق آساي دور
جاده اي بي انتها و بي عبور
دفتري از جنس ديوار ست و خشت
قصه اي از قصه هايِ سرنوشت
عشق و عاشق هر دو بر بالاي دار
نغمه هايِ تلخ و ناله بي شمار
چون زمستاني که در شوق بهار
ميزند بر هر دلي صد دانه خار
دل تمناي صوت اسمت ميکند
جان تمناي جانان ميکند
بيقرار و بيقرار
بيقرار و پر ز شوق
تلخ تر از زهر در انتظارجان ميکنم
جرعه اي از زهر تلخ هجرتت را نوش ميکنم
درد جان کاهيست دردِ انتظار
کوه را زير پا خرد ميکند انتظاربیا تا هنوز ته مانده ای مانده از ماندنم

باز کردن کانالهای کارتی ماهواره با رسيورهای استرانگ

باز کردن کانالهای کارتی ماهواره با رسيورهای
استرانگ

1- يك كابل Rs232 كه همين كابلهاي 9 پين كه به پورت كام ميخوره و اكثر موس هاي قديمي هم اون شكلي هستند تهيه كني2- اين كابلي كه بايد درست كني يا تهيه كني به اين صورتي هست كه ميگم. ببين اين كابل يك رديف 5 پين داره يك رديف 4 پين . سمت 5 پين را اگر بالا نگه داري شماره هاش به اين صورته1 2 3 4 56 7 8 9حالا شما بايد دو تا از اين فيش ها داشته باشي كه پين 2 اولي را به 3 دومي و 3 اولي را به 2 دومي و 5 اولي را به 5 دومي وصل كنيحالا شما كابل را داريد3- مورد بعدي اينكه شما معمولا در پشت كامپيوترتون دو تا پورت Rs232 داريد كه معمولا بالايي رو ميگن COM1 و پاييني رو هم COM2. بايد يادت باشه كه كابلتو به كدوم وصل ميكني 1 يا 24 - سر ديگر كابل رو به رسيور وصل كن فقط رسيور را خاموش كن5- نرم افزار لودر را اجرا كن و روش اون كامي كه وصل كردي سيم رو انتخاب كن يني كام 1 يا 26- از قسمت پايين برنامه لودر يك دكمه هست كه روش 3 تا نقطه داره ... اون دكمه رو بزن تا اكسپلورر باز بشه توي اون قسمت فايل پچ رو كه برات فرستادم انتخاب كن و open كندوباره بر ميگردي به نرم افزار . 7- حالا ميتوني دكمه start رو بزني و سريع بعد از اين كار دكمه روشن رسيور را از پشتش بزني(رسيور بايد از كليد پشتش خاموش باشد تا روشنش كنيد نه استندباي) 8- حالا چراغ ها شروع به چشمك زدن ميكنند و برنامه روي رسيور منتقل ميشود. با اتمام كار كامپيوتر هنوز چراغ جلوي رسيور چشمك ميزنه صبر كنيد تا متوقف بشه بد دوباره دستگاه رسيور را از پشت خاموش و روشن كنيد بعد روي كانال هاي كد شده برويدهر كانال كه باز نشد روش 6969 بزنيد يك منو مياد كه پسورد ميخواهد دوباره 6969 بزنيد و اينبار كانال باز ميشود اگر باز نشد يعني اين كانال را قادر به باز كردن نيست. ميتوانيد روي كانالهاي Action, Multiviton امتحان كنيد. برای دادن کد هم 8282 رو بزنيد . صفحه کدها باز ميشه که برای باز کردن کانالهای جديدتره . کدهای جديد رو هم بعدا روی سايت می ذارم که هرکی خواست وارد کنه .

باز کردن کانالهای کارتی ماهواره با رسيور استارست

باز کردن کانالهای کارتی ماهواره با رسيور
استارست

توجه: دوستانی که رسيور شان يکی از مدلهای ۱۲۰ و۱۵۰ و۱۳۰ و۲۰۰ci ميباشد ميتوانند از اين برنامه ها استفاده کنند.
eMUpgrade.zip Dreamlader Starsat-key 120-150-130 200ci
ابتدا ارتباط بين رسيور و کامپيوتر را با کابل نال مودم که توضيح آن در يادداشت مربوط به استرانگ آمده است برقرار کنيد.(کابل ارتباط دقيقا مثل استرانگ ميباشد)
eMUpgrade.zip را آنزیپ کرده و با اجرای SETUP برنامه لودر استارست را روی کامپيوتر خود نصب نماييد و روی آيکون آن کليک کنيد تا اجرا شود:
اگر عکسها را نميبينيد روی فضای خالی بين نوشته ها Right Click کرده و Show Picture را بزنيد.

دستگاه رسيور خود را به برق بزنيد و کليد پاور آن را که در پشت دستگاه ميباشد در حالت خاموش قرار دهيد.با کليک کردن روی عبارت Browse ميتوانيد فايل مربوط به مدل دستگاه خود را که دانلود کرده ايد برای انتقال به رسيور انتخاب کنيد.


پس از انتخاب فايل مربوط به مدل رسيورتان ميتوانيد روی Start کليک کنيد سپس کليد پشت دستگاه را روشن نماييد تا انتقال اطلاعات آغاز شود.

پس از چند دقيقه پيغامی مبنی بر پايان عمل آپ گريد را روی مونيتور خواهيد ديد ...روی OK کليک کنيد ولی حدود ۱۵ ثانيه با رسيور کاری نداشته باشيد تا Reboot شود.

حالا ورژن نرم افزار رسيور شما ارتقا يافته ودر ادامه بايد کدهای جديد کانالهای کارتی را روی آن منتقل کنيد:
ابتدا کليد پاور پشت دستگاه را خاموش کنيد .
برنامه Dreamloaderرا اجرا کنيد.(اين برنامه نياز به نصب ندارد)

ابتدا روی گزينه Connect و سپس روی Download کليک کنيد تا بتوانيد فايل مربوط به کدها را انتخاب کنيد.


بعد از انتخاب و Open کردن فايل key-starsat.zip کليد پاور پشت رسيور را روشن کنيد تا انتقال کدها آغاز شود.

بعد از چند ثانيه پيغام OK را خواهيد ديد.روی آن کليک کنيد ولی مثل دفعه قبل ۱۵ ثانيه با رسيور کاری نداشته باشيد تا کدهای جديد را قبول کند.

۱.دقت کنيد که فايل مربوط به مدل۲۰۰ جداست ولی فايل ۱۲۰و۱۳۰و۱۵۰ مشترک ميباشد .و همچنين درحين عمل انتقال نبايد با رسيور و کامپيوتر کاری داشته باشيد.
۲.فقط دوستانی که رسيور شان يکی از مدلهای ۱۲۰ و۱۵۰ و۱۳۰ و۲۰۰ ميباشد ميتوانند از اين برنامه ها استفاده کنند.(قابل توجه دوستانی که سعی در پچ کردن استرانگ ۴۶۱۰ معمولی داشتند و فلش رسيورشان پريد!!!!)
۳.بعلت محدوديت های اينترنتی و مشغله و امتحانات ترم و.....هر گونه کمبود و کوتاهی رو به بزرگی خودتون ببخشيد.
۴.اگر سوال(در مورد اين يادداشت و بس) داريد با ميل و اگر نظر داريد از قسمت نظرات استفاده کنيد.
۵ اين ورژن از نرم افزار آخرين شماره آن و Auto Update Polsatميباشد.

Saturday, September 10, 2005


Mehran Posted by Picasa

Auto Run نحوه ايجاد



در Windowsهاي32بيتي قابليت Autoplay وچود دارد كه سيستم عامل ميتواند بوسيله آن ديسك موجود در درايو را تشخيص دهد.در محيط Windows وقتي كه ديسك را در درايو قرار ميدهيم , سيستم عامل به دنبال فايل AUTORUN.INF ميگردد. AUTORUN.INF يك فايل متني است كه ميتوان آن را با Note Pad درست كرد.
توانايي هاي فايل AUTORUN.INF :- مسير و نام برنامه اجرايي را مشخص ميكند تا به صورت خودكار بعد از قرار دادن ديسك در درايو اجرا شود.- آيكون مورد نظر را جايگزين آيكون پيش فرض درايو قرار ميدهد.- متن مورد نظر را جايگزين متن پيش فرض ميكند.
براي شروع بايد چگونگي ايجاد يك فايل AUTORUN.INF را توضيح دهيم.براي ايجاد فايل ميتوانيد از برنامه Note Pad كمك بگيريد. بعد از ايجاد فايل بايد پسوند فايل را از TXT به INF تغيير دهيد. البته بايد دقت كنيد كه حتما بايد در خط اول فرمان [Autorun] را بنويسيد.- هر دستور را هم بايد در خط جدا بنويسيد.- اگر ميخواهيد بدانيد كه ديسكي كه در حا ل حاضر در درايو شما قرار دارد , داراي فايل AUTORUN.INF است , بايد بر روي آيكون آن درايو كليك راست كنيد.اگر در اين منو گزينه Autorun وجود داشته باشد يعني ديسك شما فايل AUTORUN.INF را دارد.اگر بر روي Open در اين منو كليك كنيد , ميتوانيد محتويات داخل ديسك را بدون اجرا كردن Autorun مشاهده كنيد.ولي اگر روي Autoplay كليك كنيد , سيستم عامل با استفاده از برنامه Autorun.EXE فايل Autorun.INF داخل ديسك را مي خواند و دستورات داخل آن فايل را اجرا ميكند.توضيحات:- فايل Autorun.INF براي اجراي خودكار يك برنامه مشخص در يك درايو استفاده ميشود.- چگونه ميتوان ا ز اجراي خودكار Autorun.INF جلوگيري كرد؟- براي اين كار بايد پس از گذاشتن ديسك در درايو , كليد Shift را پايين نگه داريد.
دستورا ت مربوط به فايل Autorun.INF براي ا يجاد يك فايل Autorun.INF به دلخواه:-Icon:اين دستور براي تعيين آيكون درايو مورد نظر به جاي آيكون پيش فرض استفاده ميشود.Icon=iconfilename[,index]توضيحات:Iconfilename: اسم يك فايل است با يكي از پسوند هاي BMP, DLL, ICO يا EXE كه شامل آيكون مورد نظر است.اگر فايل بيش از يك آيكون داشته باشد, ميتوانيد از پارامتر index (از 0 تا N) آيكون مورد نظر را مشخص كنيد.مثال:در مثال زير آيكون 7 از فايل Icons.exe نشان داده ميشود.Icon=Icons.exe,6-Label:با اين دستور ميتوان متن مورد نظر را جايگزين Label پيش فرض درايو نمود.Label=LabelTextمثال:در اينجا , با اين دستور ميتوان متن "Best Programs" را جايگزين Label پيش فرض درايو نمود.Label=Best Programs-Open:با اين دستور ميتوان مسير يك فايل را تعيين كرد تا به هنگام گذاشتن ديسك در درايو به طور خودكار اجرا شود.Open=[exepath\]exefile[param1[param2]…]توضيحات:نام همان فايل اجرايي است كه ميخواهيد هنگام قرار گرفتن ديسك در درايو به صورت خودكار اجرا شود.اگر فايل اجرايي در شاخه اصلي درايو باشد,ميتوان فقط نام فايل نوشت , در غير اين صورت بايد مسير كامل فايل نوشته شود.

منبع : مجله كامپيوتر جوان به نقل از تاپ سي دي

طراحي يك صفحه وب در فتوشاپ

طراحي يك صفحه وب در فتوشاپ

روش هاي مختلفي براي ايجاد صفحات وب وجود دارد . در حاليكه برخي از طراحان مايل هستند ابتدا طرح اوليه خود را تكميل كرده و سپس اقدام به كد نويسي هاي پيچيده كنند ، برخي ديگر از طراحان نيز بيشتر مايل به استفاده اوليه از نمونه هاي گرافيكي در طرح بندي و محيط سايت وب خود هستند. در اين مقاله بيشتر به بررسي روش دوم و با استفاده از يك برنامه گرافيكي اقدام به طراحي يك صفحه وب مي كنيم .
در وهله اول مراحلي كه در طراحي اوليه يك سايت بايد مد نظر قرار داد را بررسي مي كنيم . شروع كار طراحي سايت وب از طريق انجام كار اوليه بر روي يك تصوير در برخي موارد آسان تر از ساير روش هاست .بدين منظور :1- ابتدا برنامه فتوشاپ را اجرا كرده و سپس فايلي را كه قصد استفاده از آن به عنوان صفحه اصلي سايت تان داريد را انتخاب كنيد.2- پس از دست يابي به تصوير مورد نظر و جهت استفاده در سايت بايد آن را به تكه هاي مناسبي تقسيم كنيد. در اين مرحله با استفاده از اطلاعات كلي مربوط به كدنویسی HTML نحوه كار جداول را بررسی كرده و تصوير را به شيوه اي تقسيم بندي خواهیم كرد كه در جداول مورد استفاده قرار گيرند. 3- مرحله بعد ايجاد سندي است كه كد هاي HTML مربوطه بر اساس تكه هاي موجود در آن ايجاد می شوند و در نتيجه در وب سايت قابل استفاده خواهند بود. براي آسان تر شدن كار می توانید فايل مورد نياز كه در اين قسمت بر روي آن كار خواهيم كرد را با كليك در اينجا بر روي سيستم خود دريافت و ذخيره كنيد.
1- رابط ايجاد كننده تصوير
1-1 رابط طراحي اين قسمت در واقع بخش اساسي و مشكل مربوط به فرايند ايجاد سايت در فتوشاپ مي باشد. طراحي رابط يكي از موارد مهمي است كه بايد مورد توجه قرار گيرد و قابليت استفاده از وب سايت در واقع به دقت در آن بر مي گردد. از اين رو بهتر است در هنگام طراحي صفحات اين جمله را به خاطر داشته باشيد كه ، در صورتي كه بازديد كنندگان نتوانند به راحتي به مطالب موجود در سايت شما دسترسي پيدا كنند و يا طرح بندي محيط شما سبب گيج شدن آنها شود ديگر به سراغ سايت شما نخواهند آمد . 2-1 برنامه ريزي اوليه براي هر طراحي جديد و پيش از شروع كار بايد از قبل برنامه ريزي متناسب با آن را انجام دهيد .براي مثال ، پيش بيني اينكه در آينده قصد افزودن چه بخش هايي را در سايت خود داريد. در صورت عدم توجه به اين موضوع يا برنامه ريزي نامناسب مجبور به انجام تمامي كار هاي مربوط به طراحي از ابتداي كار خواهيد بود . و اگر برنامه ريزي دقيقي انجام داده باشيد امكانات و وقت شما به هدر نخواهد رفت و كارتان نيز به آساني پيش رفت خواهد كرد . تصور اينكه در آينده به چه مرحله اي خواهيد رسيد و اهداف تان چيست از نكات بسيار مهم و حائز اهميت برنامه ريزي طراحي در يك سايت موفق است.3-1 طرح بندي شروع كار ما با صفحه اي در ابعاد 740*460 پيكسل مي باشد . در اين فضا سرصفحه ، محيط هاي مرور و محيط هاي مفاهيم مورد نياز را قرار خواهیم داد.در صورتي كه به فايلي كه به فايل دقت كنيد ، نوارهاي آبي تيره موجود در بالا و پائين صفحه به محل قرار گيري نوار مرور اشاره دارند. در صورتي كه مفاهيم سايت شما زياد است و مايليد تا صفحات تان به سرعت بارگذاري شوند استفاده از اين شيوه بسيار موثر و مناسب است . بعد از ايحاد تصوير در فتوشاپ زمان آماده كردن هر بخش جهت استفاده در يك سند HTML است.
2- تكه كردن تصوير هر چند براي ايجاد تصاوير گرافيكي مي توانيد از نرم افزارهاي مختلفي استفاده كنيد ، اما توصيه من به شما استفاده از نرم افزار فتوشاپ مي باشد . در كنار فتوشاپ برنامه ديگري به نام ImageReady قرار دارد كه شما مي توانيد براي ذخيره تصاوير مناسب در وب ، ايجاد تصاوير انيميشن Gif ، و برش تصاوير موجود در فتوشاپ از آن استفاده كنيد . تكه كردن در واقع به اين مفهوم اشاره دارد كه ما تصوير مربوط به محيط اصلي را گرفته و آن را به بخش هاي كوچك تر تقسيم كنيم و پس از آن به راحتي هر بخش را در يك جدول HTML وارد مي كنيم .با اين كار امكان استفاده از طرحي همانند تصوير بزرگ و اوليه در كد HTML وجود خواهد داشت بدون اينكه مجبور به استفاده از تصوير بزرگ باشيد . و مي توانيد محيط تصوير را به بخش هايي تقسيم كنيد كه بتوانيد هر كدام از آنها را به يك بخش لينك كنيد . همانطور كه در اين مثال مشاهده مي كنيد ، هنگام تقسيم و برش يك تصوير بزرگ امكان بهينه سازي جداگانه هر بخش براي كم كردن حجم نهايي فايل وجود دارد . همچنين برخي از تكه ها در بخش هاي مختلف تكرار شده اند و به همين دليل مي توانيد از يك تصوير به جاي همه آنها استفاده كنيد . نمونه تصويري كه من با اين فايل ايجاد كرده ام تنها 26.1k حجم داشته است . در واقع كاربري كه از مودم 28.8k استفاده مي كند تنها نياز به 9 ثانيه زمان براي بارگذاري صفحه دارد . تصويري كه آماده تقسيم شدن در فتوشاپ است را در طرح زير مشاهده مي كنيد :



همانطور كه ملاحظه مي كنيد خطوط آبي رنگ بصورت متقاطع در تصوير وجود دارند . اين خطوط در واقع همان خطوط راهنماي موجود در برنامه فتوشاپ هستند كه به سادگي و از طريق كشيدن محيط خط كش به روي صفحه قرار مي گيرند . سپس مي توانيد آنها را در محل هايي كه قصد برش تصوير را داريد قرار دهيد .در مرحله بعد تصوير تان را به داخل برنامه ImageReady منتقل كرده و گزينه Slices را از منو انتخاب كنيد . در منوي مربوطه گزينه Create Slices from Guides را انتخاب كنيد . طرح شما بايد مطابق شكل زير باشد.




توجه داشته باشيد كه تمامي خطوط راهنماي ايجاد شده داراي شماره منحصري هستند. اين نام گذاري بر مبناي پيش فرضي است كه در برنامه ImageReady وجود دارد . حال كه تكه هاي تصوير خود را ايجاد كرديد در كادر محاوره اي گزينه Show Slices را انتخاب كنيد. من چيزي شبيه به طرح زير را مشاهده كردم :


در اين مرحله سه تكه را با هم تركيب كرده و آنها را با يك عنوان نام گذاري مي كنيم . بدين منظور گزينه Slice Selection Tool را انتخاب كنيد . دو خط راهنماي عمودي قسمت سر صفحه را به سه قسمت تقسيم مي كنند . و ما قصد داريم تا سر صفحه را به يك تكه تصوير تبديل كنيم. پس از انتخاب گزينه Slice Selection Tool در بالاي گوشه سمت چپ تكه شماره 01 كليك كنيد. سپس كليد Shift را پائين نگه داريد و در تكه هاي 02 و 03 نيز كليك كنيد. سپس در تكه وسطي راست كليك كرده و از كادر محاوره اي نمايان شده گزينه Combine Slices را انتخاب كنيد. اكنون طرح شما بايد به شكل زير تبديل شده باشد :


سه تكه بالايي در اين مرحله به يك بخش تقسيم شده اند و با يك حاشيه زرد رنگ مشخص شده اند . براي نام گذاري تكه به كادر محاوره اي Show Slices برويد . در فيلد name كلمه header را وارد كنيد. و اين كار را براي محيط پاصفحه نيز تكرار كنيد و آن را footer نام گذاري كنيد. هنوز تكه هايي وجود دارند كه به نام گذاري نياز دارند . در پائين سر صفحه و در سمت چپ آن بايد تكه شماره 02 را مشاهده كنيد- يك مربع كوچك آبي رنگ . از آنجا كه ابعاد اين تكه با ابعاد بخش هاي شماره 04، 08 و 10 مساوي هستند تنها يكي از آنها را ذخيره مي كنيم. در حاليكه ابزار تصوير Slice Selection Tool فعال است در تكه شماره 02 كليك كرده و نام blue_square را به آن بدهيد. سپس در تكه شماره 05 كليك كرده و نام gray_bar را به آن بدهيد. اگر دقت كنيد متوجه متناسب بودن ابعاد اين قسمت با تكه شماره 07 خواهيد شد. از اين رو تنها نياز به ذخيره همين قسمت خواهيد داشت. بهينه سازي و ايجاد فايل خروجي در اين قسمت اقدام به بهينه سازي و سپس ايجاد فايل خروجي مناسب براي وب خواهيم كرد. براي انتخاب تكه gray_bar از ابزار Slice Selection Tool استفاده كنيد . كليد Shift را پائين نگه داشته و در تكه blue_square كليك كنيد. از آنجا كه از لحاظ رنگ بندي هر دو اين قسمت ها يكسان هستند مي توان در يك مرحله هر دو قسمت را بهينه سازي كرد. از تنظيمات براي بهينه سازي هر دو تكه بصورت يك فايل Gif استفاده كنيد:



سپس از ابزار Slice Selection Tool براي انتخاب سرصفحه استفاده كنيد و در حاليكه كليد Shift را پائين نگه داشته ايد قسمت پاصفحه را نيز انتخاب كنيد. از آنجا كه رنگ بندي اين قسمت ها داراي ويژگي پيچيده تري است بهتر است اين قسمت ها را در حالت jpeg ذخيره كنيد .



براي ايجاد فايل خروجي ابزار Slice Selection Tool را انتخاب كرده و سپس تكه هاي header, footer, blue_square و gray_bar را انتخاب كنيد:



در منوي فايل گزينه Save Optimized As را انتخاب نمائيد.



گزينه هايي كه در اين قسمت وجود دارند عبارتند از : 1- انتخا ب مقصد و محل ذخيره فايل ها و پوشه ها 2- در قسمت هاي مربوطه مي توانيد تعيين كنيد كه فايل تنها بصورت HTML ذخيره شود و صفحه html اي ايجاد كند كه كاملا با طرح بندي شما متناسب باشد. 3- گزينه سوم – ذخيره تصاير انتخاب شده- را نيز انتخاب كنيد. در كادر محاوره اي Save as type گزينه Images Only را انتخاب كرده و سپس در زير آن گزينه Selected Slices را انتخاب كنيد. بصورت پيش فرض برنامه ImageReady تمامي تصاوير انتخاب شده را در يك پوشه ذخيره مي كند. در صورتي كه قصد چنين كاري را نداريد مي توانيد در كادر Output Settings كليك كرده و در بخش پائيني كادر محاوره اي گزينه Put images in folder را غير انتخاب كنيد. البته بهتر است قبل از ايجاد تكه هاي مربوطه پوشه اي براي فايلهاي اصلي و در آن پوشه نيز زيرپوشه هاي مورد نياز تان را ايجاد كنيد. در اين حالت به راحتي مي توانيد هر تصوير را در پوشه مورد نظرتان ذخيره كنيد. پس از انتخاب موقعيت ذخيره فايل ها گزينه Save را كليك كنيد.


مرحله بعد ايجاد صفحه HTML اي است كه از آن به عنوان الگويي در وب سايت خود استفاده مي كنيم . نگران بخش هاي ذخيره نشده در فايل نباشيدو بخش مركزي تصوير در بردارنده مفاهيم و محتواي سايت است .
3- قرار دادن تصاوير تكه شده در فايل HTMLبراي ايجاد الگوي مورد نظر در اين مرحله تصاوير مان را در داخل سند HTML قرار مي دهيم :1- جدولي با پنج رديف و 3 ستون ايجاد كنيد.دقت كنيد تا كد
قبل از جدول و كد
نيز بعد از آن قرار گيرد. اين امر سبب قرار گرفتن جدول شما در مركز صفحه مي شود .2- در رديف بالا ، مقدار col span مربوط به سلول چپ اول را 3 قرار دهيد . در اين قسمت بايد تصوير header.jpg را وارد كنيد. 3- در رديف زير سر صفحه ، مقدار ارتفاع هر سلول را 18 پيكسل قرار دهيد . تا متناظر با تصوير blue_square.gif شود . و عرض سلول را 16 پيكسل در نظر بگيريد. 4- براي رديف چهارم نيز همين كار را تكرار كنيد. 5- در اين مرحله تصوير blue_square.gif را در سلول هاي بيروني رديف هاي دوم و چهارم وارد كنيد. تصوير gray_bar.gif را در داخل سلول اول رديف سوم قرار دهيد (سمت چپ) و اين مراحل را براي ستون سوم تكرار كنيد. 6- رنگ هاي زمينه هر دو سلول را CCCCCC # قرار دهيد . رنگ هاي زمينه ستون دوم رديف دوم و چهارم را برابر 374256 # قرار دهيد . در ستون مركزي رديف سوم ( جائيكه مفاهيم قرار مي گيرند ) رنگ زمينه CCCCCC #را انتخاب كنيد. 7- در رديف پنجم ، اولين سلول را انتخاب كرده و مقدار col span آن را برابر 3 قرار دهيد . سپس مي توانيد فايل footer.jpg را در آن قرار دهيد . 8- سرانجام ارتفاع رديف اول، دوم ، چهارم و پنجم را تعيين كنيد و رديف سوم را تعيين نشده رها كنيد تا بر مبناي مفاهيم وارد شده اندازه ان تغيير كند . در اين مرحله صفحه شما بايد شبيه طرح زير باشد :



از آنجا كه رنگ زمينه سفيد به خوبي با طرح كار نمي كند ، من يك تصوير كاشي براي پشت سر رابط ايجاد كرده ام.
بدين منظور مي توانيد يك تصوير در فتوشاپ ايجاد به عرض 1 پيكسل و ارتفاع 2 پيكسل ايجاد كنيد. مربعي با عرض و ارتفاع 1 پيكسل انتخاب كنيد و رنگ آن را متناسب با رنگ طرح تان انتخاب كنيد. سپس آن قسمت را به پائين جابجا كنيد . تصوير را با استاندارد gif و تعداد رنگ 2-color ذخيره كنيد .

به سادگي تصوير را در كد background مربوط به tag الگوي جديدتان قرار داده تا تمام محيط را بپوشاند . براي مشاهده طرح نهايي در صفحه HTML اينجا را كليك كنيد.
رنگ زمينه سلول هاي تصوير gray_bar بايد بصورت #CCCCCC انتخاب شوند. بطوريكه در هنگام بزرگ كردن صفحه به همان رنگ ديده شود . از آنجا كه رنگ زمينه سفيد به خوبي با طرح كار نمي كند ، من يك تصوير كاشي براي پشت سر رابط ايجاد كرده ام.

واژه وسيله اي است براي انتقال معاني

واژه وسيله اي است براي انتقال معاني
شما در نظامي از تضادها زندگي مي‌كنيد شايد هر لحظه زندگي گوياي واقعيتي متضاد با لحظات پيشين باشد و اين موضوع تعادل دروني شما را برهم زند و با نگراني و عصبيت بدنبال كشف حقيقت باشيد . به اين جمله اندكي تامل كنيد :
خوشبختي ساختني است نه داشتني . زندگي دلخواه ، خانواده شاد و ... تنها بدست شما ساخته مي‌شود و چنانچه شايستگي آنها را نداشته باشيد يعني ندانيد كه چگونه با اشياء افراد و امور پيرامونتان ، رابطه برقرار كنيد ، حتي اگر براي مدتي كوتاه آنها را بدست آوريد ، خيلي زود از دستشان داده و به عدم تعادل مي‌رسيد .
در عالم خيلي چيزها وجود دارد : مناظر زيبا ، مزه‌ها و غذاهاي خوشمزه ، اصوات دلنشين و موسيقي‌هاي فرحبخش ، رايحه‌هاي انرژي بخش ، اما آيا همه انسانها دركي برابر از اين موهبتها دارند ؟ و به يك اندازه مي‌توانند از آنها لذت ببرند . مردم آنقدر درگير افكار بهم ريخته‌شان و گفتگوهاي دروني ـ مرور خاطرات ناخوشايند ـ نگراني براي فردا و توجه به مشكلات و مسائل حل نشده‌شان هستند ، ديگر گيرنده‌هايي كه بايد امور انرژي بخش و تغذيه كننده را در اختيارشان قرار دهد ، اصلاً‌كار نمي كند و نمي تواند خوراكهاي معنوي را به روحشان برساند و اين كمبود انرژي معنايي بتدريج بيماريهاي روحي و رفتاري بدنبال داشته و فرد را دچار بي‌انگيزگي و بي تفاوتي در مقابل رويدادهاي هستي مي نمايد . چقدر از اوقات شبانه روز چشمان شما باز است ولي چيزي را نمي‌بيند به اين معني كه به آن ديده‌ها توجه نمي كنيد، در نتيجه اثري در وجود شما نمي گذارند مانند ظرفي كه با درب بسته در معرض بارش باران قرار گرفته آيا بعد از گذشت ساعتي شما در آن ظرف آبي خواهيد يافت ؟ البته كه نه اين عالم مملو از نشانه و پيام و كلام و حرف و معنا و انرژي است اما نه براي آن كس كه در بستر خود خوابيده و منتظر است ، بلكه تنها براي آنان كه قصد حركت دارند مقصدي در پيش دارند و عزم سفر كرده اند . آنگاه نشانه‌ها كمك كننده‌اند و سالك را هدايت مي‌كنند هر شي و هر ذره اي در عالم صاحب اثر و ارزشي است اما براي هر كس به ميزاني متفاوت و اين تفاوت بسته به آگاهي و قدرت ادراك ما از امور هستي و توجه‌مان به آنها و ميزان استفاده آنها براي حركت ، فرق مي‌كند . فردي جمله اي از كتابي را مي خواند و زير و رو مي شود ، منقلب مي‌شود و ديگري آن كتاب را بارها مطالعه مي‌كند اما تكاني نمي‌خورد چرا ؟ چرا حساسيت ما انسانها اينقدر تنبل شده و از كار افتاده است . چرا از پيامي به اين مهمي متاثر نمي شويم ؟ چرا مهارتي كسب مي كنيم و يك عمر با تكرار آن زندگي كليشه‌اي و عادتي مي‌سازيم . اين حركت دوراني هم خودمان را خسته مي كند ، هم محيط و ديگران از ما دلزده مي شوند . آنچه مي‌خواهم بگويم اين است كه ما انسانها مدام تلاش مي‌كنيم تا از وضعيت موجودمان كه يك روزي در گذشته مطلوب مي نمود ، به سمت تغيير و تحولي وسيع تر حركت كرده و آنچه را نداريم كسب كنيم مدرك تحصيلي – رفاه مادي خانواده ، شهرت و .. ولي بتدريج متوجه مي شويم با وجود اينكه اينها را دارا شده‌ايم ولي افسرده تر و نگران تر و خسته‌تر از قبل هستيم اينها به خودي خود عامل خوشبختي و رضايت نيستند اينها ، روزي كه هدف انسان بودند عامل فعاليت و تلاش او محسوب مي شد ند ، بنابراين حركتهاي روزمره بدليلي معنا پيدا مي كرد و شوقي و اميدي كه انرژي دهنده بود در وجود فرد تعريف مي شد، اما كافي نبود . براي اينكه احساس خوشبختي كنيد نبايد متظر كسب چيزي در فردا باشيد و در صورت تصاحب آن شيء خوشبختي را تجربه كنيد . امروز و هر لحظه شما مملو از موهبت و كمال است چشمان خود را باز كنيد، اين واژه‌ها نيز وسيله‌اند و سيله‌اي براي انتقال معنايي ، واژه‌ را ارزيابي نكنيد به عمق برويد و اثري بجوييد . بخواهيد كه به شما داده شود . پوسته گردو محكم است و خاص، اما براي هسته‌اي كه درون ميوه گردو است تعريف شده پس به جستجوي هسته باشيد .

ويليام شکسپير


ديشب رويائي داشتم:
خواب ديدم بر روی شنها راه مي روم،
با خود خداوند.
و بر روی پردا شب
تمام زندگيم را ، مانند فيلمي ديدم
همانطور که به گذشته ام نگاه مي کردم،
روز به روز از زندگي را،
دو رد پا بر روی پردا ظاهر شد
يکي مال من و ديگری از آن خداوند
راه ادامه يافت تا تمام روزهای تخصيص يافته خاتمه يافت.
آنگاه ايستادم و به عقب نگاه کردم.
در بعضي جاها فقط يک رد پا وجود داشت...
اتفاقا آن روزها مطابق با سخت ترين روزهای زندگيم بود،
روزهائي با بزرگرتين رنجها و ترسها و ترديدها و...
آنگاه از او پرسيدم:
خداوندا ! تو به من گفته بودی که در تمام روزهای زندگي با من خواهي بود
و من پذيرفتم که با تو زندگي کنم
خواهش مي کنم به من بگو چرا در آنروزها مرا تنها گذاشتي...
خداوند پاسخ داد:
فرزندم تو را دوست دارم و به تو گفتم که در تمام سفر با تو خواهم بود
من هرگز تو را تنها نخواهم گذاشت
نه حتي برای لحظه ای
و من چنين نکردم
هنگامي که آنروزها يک ردپا بر روی شنها ديدی
اين من بودم که تو را بر دوش کشيده بودم

ويليام شکسپير

ابوریحان بیرونی



ابوریحان محمدبن احمد بیرونی
تولد: سوم ذيحجه سال 362 ه .ق در بيرون خوارزمفوت : جمعه دوم رجب 442 هجريفقيه ابوالحسن علي گويد : ((‌ آنگاه كه نفس در سينه او به شماره افتاده بود بر بالين وي حاضر آمدم. در آن حال پرسيد : حساب جدات فاسده را كه وقتي مرا گفتي - بازگوي كه چگونه بود؟ گفتم اكنون چه جاي اين سوال است؟ گفت اي مرد كدام يك از اين دو بهتر؟ اين مساله را بدانم و بميرم يا نادانسته و جاهل در گذرم؟ و من آن مساله بازگفتم - فرا گرفت و از نزد وي بازگشتم و هنوز قسمتي از راه را نپيموده بودم كه شيون از خانه او برخاست.))
زندگينامه
ابوريحان محمدبن احمد بيروني در ذيحجه سال 362 هجري قمري در بيرون خوارزم زاده شد. سالهاي اول زندگي را در خوارزم به تحصيل علوم گذرانيد و مدتي در خدمت مامونيان خوارزم بود تا آن كه به مسافرت پرداخت. در ابتداي سفر چند سالي را در جرجان ( در جنوب شرقي درياي مازندران) در خدمت شمس المعالي قابوس وشمگير گذرانيد و كتاب آثار الباقيه را در آنجا به نام قابوس به سال 390 هجري تاليف كرد. اين كتاب از گاه شماري و جشنهاي ملل مختلف سخن مي گويد.پس از ده سال دوباره به خوارزم بازگشت و در دربار ابوالعباس مامون ابن مامون خوارزمشاه كه مردي دانشمكند بود وارد شد. اب.العباس داماد سلطان محمود غزنوي به خوارزم لشگر كشيد و پس از فتح آن شهر ابوريحان را نيز با خود به غزنين برد (بهار 408 هجري)ابوريحان از آن پس همراه لشكر كشي هاي سلطان محمود به هندوستان راه يافت و با بسياري از دانشمندان و حكيمان هند معاشر شد و زبان سانسكريت آموخت حاصل اين سفر كتاب تحقيق ماللهند و ترجمه چند كتاب از زبان سانسكريت به زبان عربي است.پس از سلطان محمود پسرش سلطان مسعود نيز ابوريحان را از پدرش گرامي داشت به طوري كه بارورترين سالهاي زندگي اين دانشمند بزرگ سالهايي است كه در دربار سلطان مسعود بود. ابوريحان در اين مدت قانون مسعودي را به نام سلطان مسعود نوشت.ابوريحان پس از عمري تحقيق و تاليف ماندني و ارزشمند سرانجام در روز جمعه دوم رجب سال 442 هجري ديده از جهان گشود
از آثار علمي ا و
ابوريحان بيروني داراي تاليفات ئ ترجمه هاي بسيار معتبري در فيزيك جغرافياي رياضي رياضيات نجوم معدن شناسي . . . است. اين دانشمند محقق و مصنف و مورخي بسيار دقيق بود و متجاوز از شش قرن زودتر از فرانسيس بيكن انگليسي روش علمي را به كار بست و آن را معرفي كرد. ولي با تاسف كمتر آثار او به لاتين ترجمه شده است و از اين رو تا اين اواخر براي مردم مغرب زمين ناشناخته باقي ماند. بعضي از آثار بيروني عبارتند از1- تحقيق ماللهند : موضوع اين كتاب مذهب و عادات و رسوم هندوان و نيز گزارشي از سفر به هند است.2- قانون مسعودي : كتابي است در نجوم اسلامي شامل يازده بخش. در اين كتاب بخشهايي مربوط به مثلثات كروي و نيز زمين و ابعاد آن و خورشيد و ماه و سيارات موجود است.3- التفهيم لاوايل صناعت التنجيم : اين كتاب نيز در نجوم و به فارسي نوشته شده است و براي مدت چند قرن متن كتاب درسي براي تعليم رياضيات و نجوم بوده است4- الجماهر في معرفه الجواهر : بيروني اين كتاب را به نام ابوالفتح مودود بن مسعود تاليف كرد و موضوع كتاب معرفي مواد معدني و مخصوصا جواهرات مختلف است. ابوريحان در اين كتاب فلزات را بررسي كرده: و نوشته است . او نظريات و گفته هاي دانشمنداني مانند ارسطو اسحاق الكندي را درباره حدود سيصد نوع ماده معدني ذكر كرده است5- صيدنه اين كتاب درباره مواد شيميايي و خواص و طرز تهيه آن ها نوشته شده است.6- آثار الباقيه عن القرون الخاليه : ( اثرهاي مانده از قرن هاي گذشته ) ابوريحان در اين كتاب مبدا تاريخ ها و گاه شماري اقوام مختلف را مورد بحث و بررسي قرار داده است. از جمله اين اقوام - ايرانيها - يونانيها - يهوديها - مسيحيها عربهاي زمان جاهليت و عربهاي مسلمان نام برده و درباره اعياد هر يك به تفصيل سخن گفته است. اين كتاب را مي توان نوعي تاريخ اديان دانست.شادروان علي اكبر دهخدا درباره ابوريحان بيروني و آثار او مي گويد : ((( در هزار سال پيش برد و تسطيح از تسطيحات چهار گانه كره متفطن گشتن - نوع چاه آرتزين كشف كردن - به استخراج ( جيب درجه واحد {سينوس يك درجه }) توفيق يافتن- بالاتر از همه بناي علوم طبيعي بر رياضي نهادن و قرنها پيش از بيكن براي حل معضلات علمي و فني متوسل به استقرا شدن و صدها سال مقدم بر كپرنيك و گاليله در مرآي پادشاهي چون محمود در عقيده متحرك بودن زمين اصرار ورزيدن - براي معرفت اجمالي در اين داهي كبير كافي است )))